بـــه کسی که تنهات گذاشت بگو

ایــــن تو بـودی که باختی نه مــــــن

من کسی رو از دَست دادم که دوستم نَداشت

امــــــــــــا

تو کسی رو از دست دادی که عاشِقِت بود

تسبیحی بافته ام
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مروارید
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !
.
.
اتفاقِ عشق بینِ من و توست ، نگران نباش ! هیچ اتفاقی اتفاقی نیست …
.
.
گفتم برایت میمیرم
تو خندیدی ولی من ، از همان روز تا کنون دیگر برای خودم زندگی نکردم …
.
.
وقتی سردم میشود کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم ؛ تا ابد گرم گرمم …
.
.
من از چشمان “تو” چیزی نمی خواهم به جز گاهی نگاهی …

در عشق اگر طاقت ویرانی ات نیست...

دلتنگ کسی باش که دلتنگ تو باشد...

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

عشق است و همین لذت رسوایی عالم...

عاشق که شوی عقل به سر راه ندارد...

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

اگر دورم ز دیدارد دلیل بی وفایی نیست....

وفا آن است که نامت را همیشه زیر لب دارم...

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

رسوا شده ام به دل سپردن در شهر...

ای عشق بمیری که خرابم کردی...

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

یکی را دست حسرت بر بنا گوش...

یکی با آنکه میخواهد در آغوش...

برای دیگران بودی برای دیگران ماندی...

و من با بغض می گویم خلایق هرچه لایق را...

××××××××××××××××××××××××××××××××××

شاید که باور کردنش هم سخت باشد..

امشب دعا کردم که او خوشبخت باشد..

××××××××××××××××××××××××××××××××××

از آنکه با دل ما کرده ای...

پشیمان باش...

××××××××××××××××××××××××××××××××××

من اختیار نکردم پس از تو یار دیگر...

به غیر گریه که به اختیارم نیست...

×××××××××××××××××××××××××××××××××

چه دردی بدتر از آنکه بخوای رفتن اورا...

خودم صد بار جان کندم ولی رفتن صلاحش بود

قدر کسی بدان که بداند بهای عشق..

تب کن برای آنکه بمیرد برای عشق..

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

جانم گرفت حسرت دیدار دیگرش..

با ما هر آنچه یار نکرد انتظار کرد..

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
عاشقی بودم ولی ناجور سوزاندی مرا...

نقره داغش میکنم دل را اگر یادت کنم...

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

بی وفا رفت..

ولی نیم نگاهی به من زار نکرد..

هـر چہ از دست میـرود بگذار بـرود …
چیـزی ڪہ بہ اِلتمـاس آلـوده باشد نمیخواهمـ …!
هـر چہ بـاشد حتی زنـدگی …!

******

دنیا پر از تباهــــی است،
نه به خاطر وجـــود آدمهای بد، بلکــه به خاطـــر سکـــوت آدمهـــای خـــوب

******

سعی نکن متفـــــاوت باشی
فقط خـــــوب باش
این روزها خــــوب بودن به اندازه کافی متفـــــاوت است

******

زمونه ی بدی شده!

حتی با افزودنی های غیرمـجاز هم

اعتباری بــه ماندگاری بعضی دوستی ها نیسـت…

******

آدم هــــا موجوداتـــی هســــتند که،

بــــرای نزدیکــــــ ـــ شدنشــــون،

باید ازشــــون دوریــــــــ کـــرد…

******

یه زمانی آدمها دوست داشتن که اولین عشق یه نفر باشن…..
الان باید دعا کنن که آخریش باشن…

******

دلم لحظه ای را می خواهد !
که تو باشی …
همین کنار نزدیک به من
درست روبروی چشم هایم
همنفس نفسهایم
خیره شوم به لبهایت
دست بکشم به تک تک اعضای صورتت
بعد چشمهایم را ببندم و …
” ببوسمت ”
آن لحظه دنیای من تمام می شود .
” به خدا که واقعاً تمام می شود.

آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای …
که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق میدهی
در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
” دوستت دارم ” ؟

خیالت
مثل چرت صبحگاهی ست !
همه اش با خودم می گویم …
فقط پنج دقیقه دیگر !

همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم
” روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد ”
می‌ نوشتم
” روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم
که هنوز دوستم داشته باشی‌ ”
می‌ نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز می‌‌نویسم
یقینا آمده است
ولی‌ روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم.

قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است.
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و
صبوری کند.
تا از یاد ببرد صاحبش را.
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند.
و فراموش کند که روزی کسی بود
که برایش زندگی بود.